ولی مجبورم آدم بـــــــــــدی بشم تا بتونم از پسِ بنده هــــــات بربیام.... من،ماندنم جایز نبود!تو رفتی… میبینی؟حتی در شب عروسی تو سنگ تمام گذاشته اند… دل خونین،چشم اشکبار،قلب غمبار، تن لرزان،عجب بشکن بشکنی میکنند پس چرا وایستاده ای؟برقص عشقم با عشقت مجلس بی ریاست…راستی گفتم گوسفندهارا رها کنند دیگر نیازی به قربانی نیست خونباره های اشکم به زیر پاهایتان تضمین خوبیست برای خوشبختی تو روزگار بی کسی یه عمره که در به درم حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم من واسه اتیش زدنت یه کوله بار شب بسم دلم گرفته اسمون یکم منو حوصله کن… منو که از این روزگار یه خورده کمتر گله کن… منو به بازی میگیرن عقربه های ساعتم برگه تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم آهای زمین یه لحظه تو نفس نزن نچرخ تا اروم بگیره یه آدم شکسته تر پرم از بغض … بغض هایی که نمی شکنند بغض هایی که همانند جلادی گردنم را گرفته اند و می خواهد مرا خفه کنند … پرم از بغض هایی بی رحم… رســا تــرین فــریــاد یک ” زن ” است … وقتی سکوت میکند … وقتی بحث نمیکند … وقتی برای به کرسی نشاندن عقایدش تلاش نمیکند … بــفــهــم ..! که واقعــاً آسیب دیده است … نابغه تیز هوش باهوش معمولی کم هوش دیر فهم کم فهم نفهم پرت پسر (!!!)
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها: